تاریخچه انیاگرام

انیاگرام مجموعه‌ای از 9 تیپ شخصیتی به هم پیوسته و به هم وابسته است که توصیف کاملی از مجموعه اخلاق‌ها، افکارها و رفتارهای همه‌ی انسان‌ها را در خود جای می‌دهد. این مکتب شخصیت‌شناسی ریشه‌های فکری، فلسفی، روانشناختی و حکیمانه دارد. منشا اصلی و تاریخ تولد انیاگرام همچنان مانند یک راز باقی مانده اما به نظر می‌رسد بیش از چهار هزار سال قبل در بین‌النهرین توسط انجمنی از انسان‌های خردمند کشف و بسط داده شده و نسل به نسل، فرقه به فرقه و اندیشه به اندیشه منتقل گشته تا امروز که به ما رسیده است. کشف مجدد اِنیاگرام در قرن اخیر، از طریق کارهای سه فرد کلیدی و مهم اتفاق افتاده است: جورج ایوانویچ گورجیف، اُسکار ایچازو، و کلادیو نارانهو که در این مطلب به بررسی و شرح این سری اقدامات می‌پردازیم.

اندیشمندان موثر در تاریخچه‌ی انیاگرام

 

انیاگرام، قدمتی هزاران ساله دارد اما درک مجدد آن در طی سال‌های اخیر، به واسطه‌ی مطالعه، تجربه و تحلیل‌های سه فرد کلیدی و مهم اتفاق افتاده: جورج ایوانویچ گورجیف، اُسکار ایچازو، و کلادیو نارانهو. این سه نفر، ایده‌های مرتبط با انیاگرام را به گروه‌های کوچکی از دانش آموزان در خلال و جریان آموزش‌های مرتبط با کارِ رشدِ روان‌شناختیِ فردی و معنوی ارائه کرده اند. گورجیف در اوایل دهه‌ی ۱۹۰۰ در روسیه و اروپا؛ ایچازو در سال ۱۹۶۰ در شیلی؛ و بعدتر نارانهو پس از آموزش‌ دیدن‌های اجمالی با ایچازو در دهه‌ی ۱۹۷۰ در برکلی – کالیفرنیا. این افراد چه کسانی بودند؟ و چه چیزی در مورد انیاگرام گفتند؟ چه چیزی را در تاریخ به مکتب انیاگرام اضافه کرده اند؟ و چه دانشی از روانشناسی در پشت آن قرار دارد؟ با مروری کلی در مورد آموزه‌های متمایز این سه منبع کلیدی، ما درک بهتری از طبیعت اصل و نسب این حکمت باستانی به دست می‌آوریم.‌

جورج ایوانوویچ گورجیف (G. I. Gurdjieff)

گورجیف، نماد اِنیاگرام و آموزه‌های عملی کار در مورد خودمان را، که “کار” یا “راه چهارم” (The Work or The Fourth Way) نامیده می‌شد، در اوایل ۱۹۰۰ به دانش آموزان خود در روسیه و اروپا ارائه کرد. او سیستمی از دانش «مخفی» را که می‌گفت از منابع متعدد، و در درجه‌ی اول از مسیحیت گرفته است، به مشارکت گذاشت. در عین حال، گورجیف نماد اِنیاگرام را به تیپ‌های روان‌شناختی متصل نکرد، بلکه او اتصال سه تیپ از افراد را به سه مرکز هوش مورد بحث و بررسی قرار داد.

گورجیف در حدود سال ۱۸۶۶ در ارمنستان روسیه به دنیا آمد. پدر او یک آوازه خوان یونانی بود و خود گورجیف به پدرش پیشنهاد کرده بود که به طریقی در یک دوره‌ی “سنت شفاهی در مورد گذشته‌ی انسان” شرکت کند. زمانی که او هنوز جوان بود، به صورت گسترده در خاورمیانه، آسیا، مصر و شمال آفریقا مسافرت کرد و با تنوع وسیعی از جوامع مخفی و سازمان‌های سحرآمیز  (مذهبی، فلسفی، علوم خفیه، سیاسی و عرفانی) ارتباط برقرار کرد که در مجموع برای افراد عادی غیرقابل دسترسی بودند. او در نهایت، آموزش‌های خود را در سال ۱۹۱۴ در روسیه شروع کرد.

 

 

به عنوان یک شخص بحث برانگیز در فرهنگ امروز، بخشی از روش‌های آموزشی گورجیف، گیج‌کننده بود، به این صورت که خودش را به نحوی ارائه می‌کرد که طرز فکر معمولی افراد را به چالش می‌کشد. او به عمد، عکس‌العمل‌های شخصیتی عادی دانش آموزان خود را فعال می‌کرد تا شیوه‌هایی را نشان دهد که دانش‌آموزانش در عملکردهای اتوماتیک و مکانیکی خود تثبیت شده بودند. آموزه‌های گورجیف انسان را به نحوی به تصویر کشید که انگار در یک حالت خواب و بیداری زندگی می‌کند. رویکرد “راه چهارم” او امکانِ پیدا کردن مسیری برای خروج از عملکردهای مکانیکی از طریق خودشناسی را برقرار می‌دارد:‌

« این امکان برای ما وجود دارد که ماشین بودن را متوقف کنیم، ولی برای رسیدن به آن لازم است اول از همه، ماشین را بشناسیم. یک ماشین واقعی نمی‌تواند خودش را بشناسد. زمانی که یک ماشین خودش را می‌شناسد، او دیگر ماشین نیست، یا حداقل، ماشینی نیست که قبلاً بوده است. در آن زمان شروع می‌کند برای اعمال خودش، مسئولیت داشته باشد. »

 

گورجیف به طور پیوسته این حقیقت را مورد تأکید قرار داد که این “کار بر روی خود” مستلزم تلاش زیادی است، برای این که وضعیت مکانیکی شخصیت، به خواب رفتن را یک امکان دائمی و محتمل می‌سازد. او آموزش داد که شخصیت، شامل شیوه‌های مختلفی است که به وسیله‌ی آن، ما خودمان را برعلیه واقعیت زندگیمان، حفاظت می‌کنیم، کمک می‌کند که ما نوعی از توهم را در مورد چیزی که می‌توانیم به صورت واقعی در دنیا انجام بدهیم، برقرار نگه داریم. او گفت که ما در نهایت می‌توانیم از طریق خودمشاهده‌گری فعال و “خودیادآوری” عمدی، فراتر از وضعیت مکانیکی منتسب به شخصیت خودمان رشد کنیم. گورجیف همچنین گفت که هر شخص یک “ویژگی اصلی” (Chief feature) دارد، که “عادت هیجانی” (Passion) هم نامیده می‌شود، و برای عملکرد شخصیت، نیاز است. گورجیف با تشبیه آن به “یک محور که شخصیت کاذب به دور آن می‌چرخد“، گفت که کار هر شخص شامل “تلاش برعلیه این اشتباه اصلی است.” این که افراد ویژگی‌های اصلی مختلفی دارند، حاکی از آن است که یک سری قوانین همگانی برای رشد انسان نمی‌تواند وجود داشته باشد:

« چیزی که برای یک نفر مفید است، برای دیگری زیان آور است. یک نفر زیاد صحبت می‌کند؛ او باید یاد بگیرد ساکت باشد. فرد دیگری ساکت است، زمانی که او باید صحبت کند و او باید یاد بگیرد صحبت کند. »

اُسکار ایچازو (Oscar Ichazo)

انیاگرام تیپ‌های روان‌شناختی، به نحوی که امروز به صورت گسترده شناخته و مورد استفاده قرار می‌گیرد، محصول کار اُسکار ایچازو است که به ما منتقل شده. ایچازو، اصالتاً اهل بولیوی است و طرح خود از توسعه‌ی روان‌شناختی و معنوی را ابتدا در شیلی در سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ آموزش داد. به عنوان بخشی از کار اصلی او که توسعه‌ی روشی برای تغییر و تحول شخصی بود، او ایده‌های اصلی از چیزی را که ما امروز به عنوان “اِنیاگرام شخصیت” می‌شناسیم، تحت نام “تحلیل جامع” آموزش داد، فرایندی که طرح‌ریزی شده بود تا مطابق مِتُدهایی بر اساس علم، منطق و عقلانیت، موجب تغییر و تحول انسان شود.

ایچازو، منابع خاصی را برای مدل خود ذکر نکرده است، غیر از این که بگوید خودش آن را بسط و توسعه داده است. او به عنوان منابع، به ارسطو و نوافلاطونیان اشاره می‌کند و به نظر می‌رسد تحت تأثیر آموزگاران خود از شرق دور و نزدیک، بخصوص افغانستان بوده است. او گفت که دانش پشت مدرسه‌ی آریکا (Arica School) “از منابع مختلف” رسیده که او در جستجوی خود با آن‌ها مواجه شده است.

ایچازو شرح می‌دهد که تحلیل جامع بر اساس این پرسش‌ها پایه‌گذاری شده است: “انسانیت چیست؟ عالی‌ترین خوبی بشریت چیست؟ و حقیقتی که به زندگی انسان معنی و ارزش می دهد، کدام است؟” او کار خود را علمی توصیف می‌کند به این دلیل که از شرکت کننده نمی‌خواهد به هیچ چیزی ایمان داشته باشد ولی به جای آن، مطالعه، سنجش و تحلیل روان انسان را قرار دهد. در ۱۹۸۷، زمانی که این سوال توسط یک مصاحبه‌کننده پرسیده شد که: “شرح دهید که آریکا چه بود” او گفت:

« آریکا، یک نظریه‌ی جدید در مورد روان ارائه می‌دهد؛ یک روش جدید از درک و فهم علمی. اریکا به دلیل داشتن این نظریه در مورد روان، همچنین روشی تکامل یافته برای کامیابی و شفاف ساختن روان ابداع کرده است تا روان انسان بتواند توانایی‌های خود را تا بالاترین درجه، رشد و توسعه دهد. این هدف آریکا است. با داشتن دانش کامل و همه جانبه از روان انسان، تا ما را برای حل سریع‌تر مشکلاتمان توانمند سازد. »

چهل سال پس از بنیان‌گذاری مدرسه‌ی ایچازو، آموزش‌های او، یک منظره‌ی کاملاً روشن و واضح در مورد روان انسان و امکان تعالی آن ارائه می‌دهد. “اِنیاگرام الگوهای ذهنی تثبیت شده” (Enneagram of Fixations) توسط ایچازو (در تقابل با اِنیاگرام‌های زیاد دیگری که او در “کار” آریکا مورد استفاده قرار می‌داد)، گروه‌بندی ویژگی‌های روان‌شناختی را شرح می‌دهد که نتیجه‌ی برخی از آسیب‌های اولیه بر روان و انواعی از جبران‌های مطابق آن‌ها می‌باشد.

 

ایچازو در سیستم اصلی خودش، دانش‌آموزانش را راهنمایی می‌کرد که با “الگوهای ذهنی تثبیت شده‌ی” خودشان کار کنند، که او شرح می‌دهد که آن‌جا روان‌های ما به اشتباه بر اساس فقدان (یا نیاز برآورده نشده یا آسیب دیده) شکل گرفته اند که به صورت کامل، تیپ شخصیتی ما را تعریف و رنگ آمیزی می‌کنند. مطابق آموزش‌های آریکا، هر فرد یک تیپ اصلی یا «الگوی ذهنی تثبیت شده» در هر کدام از مراکز هوش دارد. بنابراین، آن‌ها شخصیت را در اصطلاح “تری‌فیکس” (Trifix) یا تریاد تیپ‌ها – هر کدام در یک مرکز – توضیح می‌دهند، که مطابق با فرمول خاصی است که در آن مشخص می‌شود کدام از نقاط در هر مرکز، چطور تثبیت شده است. ایچازو به مانند گورجیف، رفتار تثبیت شده‌ی منتسب به شخصیت یا ایگو را با اصطلاح ماشین وار توصیف می‌کند:‌

« رفتار شرطی شده‌ی ایگو، ظاهری کاملاً ماشین‌وار بودن دارد یا کار ماشینی که رفتار او فوق العاده آشکار و تکراری است. »‌

کلادیو نارانهو (Claudio Naranjo)

کلادیو نارانهو، متولد شیلی، روانپزشک تحصیل کرده‌ی آمریکا، اِنیاگرام را زمانی که به آریکا – شیلی در ۱۹۷۰ سفر کرد، از ایچازو یاد گرفت.‌ بعد از این سفر، نارانهو گروهی را (که به تقلید از کار (Work) گورجیف، سَت (SAT) یا جستجوگران حقیقت نامیده شد) به منظور رشد و توسعه‌ی روان‌شناختی و معنوی در برکلی کالیفرنیا ایجاد کرد. نارانهو از اعضای گروه خود درخواست کرد که اِنیاگرام را به صورت محرمانه حفظ کنند ولی انیاگرام خیلی زود به خارج از گروه درز کرد و سرانجام، زمانی که اولین کتاب در شرح تیپ‌های شخصیتی در اواخر سال ۱۹۸۰ منتشر شد، راه خود را به سوی بازار عام پیدا کرد.

به دلایل بسیار، نارانهو آن شخص ایده‌آلی بود که بتواند مفهوم اِنیاگرام را تشخیص دهد و آن را به میان مخاطبان گسترده بیاورد. او فردی کلیدی در جنبش استعداد بشری در سال ۱۹۷۰ در ایالات متحده بود و با فریتز پرلز (Fritz Perls) بنیان گذار گشتالت درمانی (Gestalt therapy) یک شکلی از روان درمانی اگزیستانسیال (Existential psychotherapy) که تأکید دارد به آگاهی زمان حال و جسم فیزیکی به عنوان کلیدهای تغییر، کار کرده بود.

او قبلاً دانش ژرفی از تنوع وسیعی از تئوری‌ها و تمرین‌هایی را که در ارتباط با رشد شخصی، شامل روانشناسی روان تحلیلی، درمان‌های اگزیستانسیال، تئوری شخصیت “کارن هورنای”، کار راه چهارم گورجیف، تصوف، و مراقبه‌ی بودایی بودند، کسب کرده بود. زمانی که نارانهو، “اِنیاگرام الگوهای ذهنی تثبیت شده” را با ایچازو مطالعه کرد،  ارزش کار ایچازو را فهمید و آن را با چشم انداز گسترده‌ی توسعه‌ی انسان یکپارچه کرد و حتی آن را با توصیف ظریف شخصیت‌ها بر اساس فرایندهای “تحلیل جامع” (انیاگرام) اصلی ایچازو درهم پیچید. او به مانند ایچازو، اِنیاگرام را به عنوان ابزاری مستقل آموزش نداد، بلکه به جای آن، به عنوان تکه‌ای از برنامه‌ی گسترده‌ی کار بر روی خود، که طرح‌ریزی شده است تا کمک کند افراد الگوها و عادات خود را بشناسند و آن‌ها را تعالی بخشند، مورد استفاده قرار داد.

نارانهو در سراسر نوشته‌های خود، انیاگرام را به عنوان تئوری فراگیری در ارتباط و توانا برای یکپارچه‌سازی و فهمیدن بسیاری از روندهای نظری مختلف در روان‌شناسی غرب و تمرین‌های معنوی شرق به مشارکت می‌گذارد. اگرچه او، ایچازو را به عنوان منبع مدل خود اعتبار بخشیده است، اغلب محتویات اِنیاگرام در بسیاری از کتاب‌هایی که به صورت بین‌المللی منتشر شده، اغلب مستقیماً بر اساس کار نارانهو پایه گذاری شده است.‌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *