هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
8 های اجتماعی شهوت و پرخاشگری را در خدمت به دیگران ابراز میکنند. به نظر میرسد که نسبت به دو تیپ فرعی دیگر 8 ، کمک کننده ، کمتر پرخاشگر و بیشتر وفادار است. نام همبستگی تمایل آنها را به ارائه کمک در مواقعی که مردم نیاز به محافظت دارند، تاکید میکند. ساندرا مایتری نام دوستی را برای تیپ فرعی هشت اجتماعی انتخاب میکند و مینویسد: 8 های اجتماعی تلاش میکنند که با حفظ روابط اجتماعی دوستانه، حس تعلق نداشتن خود را برطرف کنند.
در انیاگرام، شورهای هیجانی نٌهگانهای برای هر تیپ شخصیتی وجود دارد و نحوهی مواجهه با این شور در هر یک از ما، توسط یکی از سه غریزهی اصلی (بقای فردی، اجتماعی و یکبهیک) پاسخ داده میشود. همین امر موجب تولید سه زیرمجموعه در هر تیپ میشود. تفاوتهایی که تیپ فرعی ما را از دیگر تیپهای فرعی جدا میکند. انیاگرام به ما میآموزد که فارغ از تیپ اصلی شخصیت ما (1 تا 9)، از این سه حالت (بقای فردی، اجتماعی و یکبهیک) یکی بیشتر از بقیه دغدغهی اصلی ما است و باعث تفکیک تیپهای فرعی تیپ اصلی میشود.
1. بقای فردی: تمرکز اولیهی غریزهی حفاظت یا بقای فردی بر روی بقای فیزیکی، نگهداری و تغذیه است. مسائلی مثل امنیت، رفاه اقتصادی و آسایش فردی میتواند مورد فوکوس تیپهای بقای فردی باشند.
2. اجتماعی: غریزهی اجتماعی بر روابط ما با دیگران به عنوان یک گروه یا با کل جامعه متمرکز است. ایجاد پیوندهای اجتماعی ایمن، تعاملات جمعی سازنده و موفقیتهای گروهی در این تیپ فرعی پر رنگ هستند.
3. یکبهیک: تمرکز اصلی این غریزه، بر روابط میانفردی و نیاز ما به هماهنگی یا همخوانی با دیگری است. این تیپ فرعی شدیداً به تجربههای “صمیمانه” اهمیت میدهد و ارتباطات پر انرژی را خواستار است.
تیپ 8 هم مانند همهی تیپهای دیگر انیاگرام، به سه تیپ فرعی تقسیم میشود. شور هیجانی این تیپ “شهوت” است و نحوهی مواجهه با این شهوت، از دیدگاههای فردی، یکبهیک و اجتماعی، سبب بروز تفاوتهایی گاه کوچکتر و گاه بزرگتر، در میان تیپهای فرعی آن میشود. 8 بقای فردی در به دست آوردن نیازهای شخصی و امیالش شهوت را تجربه میکند، 8 یکبهیک شهوت را از طریق شورش و نیاز به جلب توجه همه ابراز میکند و 8 اجتماعی شهوت خود را در غالب رفتارهای اجتماعی بروز میدهد.
تیپ فرعی 8 اجتماعی نوعی اجتماعیِ ضداجتماعی است. فردی که کموبیش بر ضد هنجارهای اجتماعی است. یا بهتر بگوییم فردی شورشگر است. 8 اجتماعی تیپی است که فقط در شرایط متناقض توضیح داده میشود. او مانند بچهای است که برای دفاع از مادرش در برابر پدر، خشن بار آمده. خشونت او از همبستگی او با مادر پدید آمده است. او بسیار تحت تاثیر جملۀ «غرش در برابر بی عدالتی» قرار گرفته و آن را کاملا درک کرده است.
بدون شک در مدرسه تبدیل به یک بچهی بدقلق میشود و از مدرسه رفتن امتناع میکند زیرا کل نهاد مدرسه به قدرت و اختیاری مرتبط است که شبیه قدرت و اختیار پدر بوده و بی هیچ تردیدی فرهنگ پدرسالارانه از عقل، قدرت و کنترل تکانشها تشکیل شده است. در این مورد میتوانیم از عقدهی اُدیپ صحبت کنیم. پسر به عشق مادرش نیاز دارد و هیچ امیدی به پیدا کردن عشق در پدر ندارد. بنابراین نتیجه میگیرد: «علیه پدر با مادرم متحد میشوم، از مادر محافظت میکنم و عشق مادر را بدست میآورم». اگر به سایکودینامیکهای فرویدی بپردازیم میتوانیم این را هم اضافه کنیم که در هر صورت، از وفاداری محض تشکیل نشده بلکه موضوع منافع شخصی نیز در میان است.